۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

دلتنگ

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند!

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

پرتقال فروش مغز منو پیدا کنین لطفن

قرار شده بود بازهم از ترکیه بنویسم و البته سر قرارم با خودم هستم و خاهم نوشت.
 اما امروز دچار دوگانگیم البته دوگانگیی که بیشترشو با خودم حل کردم اما بازم بعضی وقتا تو مخمه و اذیتم می کنه. دو گانگی من ناشی از خیلی چیزا می شه منتها همشو که نمی شه گفت. عده ای اسم مهاجرت رو گذاشتن تبعید اجباری و من با این قضیه مشکل دارم آخه برا چی تبعید اجباری؟ مگه من نمی تونستم بمونم همون جا و برم زندان و شکنجه بشم و شایدم تو خیابون کشته شم؟ کسی به من نگفت برو بیرون من خودم اومدم و به نظرم همه همینطور من و مایی که اومدیم بیرون هم می تونستیم بمونیم همون جا و بجنگیم برا خاسته هامون اما خاستیم بیایم بیرون حالا به هر دلیلی؛ یا فکر کردیم اینجا موثرتریم، یا دنبال یه زندگی آرومتر و راحت تر بودیم، یا چه می دونم هزار کوفت و زهرمار دیگه به هر دلیل اومدیم و حالا هم به نظر من نمی شه اسمشو گذاشت تبعید اجباری.
 اون روز دیدم یکی نوشته یه هنرمند باغیرتی تو ایران پیدا نمی شه با من مصاحبه کنه؟ یاد روزای ایران خودمون افتادم و چقد حرص خوردم سر این که این همکار عزیز فکر می کنه اونایی که نشستن ایران و مصاحبه نمی کنن بی غیرتن. انگار این تو ذات و تو خون ماست که زود فراموش می کنیم تا وقتی تو ایرانیم فحش می دیم اونایی رو که تو غرب نشستن و برا ایران نسخه می پیچن و خیلیامون تا وقتی پامونو می ذاریم بیرون خودمون می شیم پزشک متخصص ایران - للاهی من هنوزم این دکترا رو فحش می دما که مریض رو می خان از راه دور درمان کنن- از طرف دیگه هم این غربیا می رن رو مخم و همشون شدن صادر کننده دمکراسی برا ایران، اونم به نفع منافع خودشون نه منافع ملت ایران. هر وقت هم محمود خان احمدی نژاد شیر نفت الهی رو براشون باز می کنه تا بهره مند شن از نعمت های به نهایت خداوند باریتعالی! یادشون می ره که تا دیروز تو کار صادرات دمکراسی بودن و فوری صادرات رو ول می کننو می چسبن به واردات.
خلاصش اینه که حالا من دنبال پرتقال فروش مغز خودمم ولی اینو حداقل بهش رسیدم که من، تبعید نشدم، من، هر کی تو ایران باهام مصاحبه نکنه بی غیرتش نمی دونم، برای ایران نه تو اون حدم و نه می خام باشم که نسخه بپیچم و این که اینجا خونه من نیست.

راستی هر کی تونست یه جی پی اس بزنه تو مغز من تا پرتقال فروش رو پیدا کنه خبرم کنه.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

یکی به من بگه چیکار کنم؟

من حق دارم تو 33 سالگی هم بچه شم، مگه نه؟ کودک درون من هنوز زنده ست و بی تابانه به روحم لگد می زنه، تا من باورم شه هنوز 6 ساله ام. کودک درون من کی می خاد بزرگ شه نمی دونم و نمی دونم اصلن لزومی داره که کودک درون آدما بزرگ شن. من دو – سه روز به زور خودمو 33 ساله نگه داشتم به زور در حالی که درونم 6 سال بیشتر نداشت. گریه می کردم بعدش تعجب می کردم از خودم ولی من حق دارم گریه کنم، مگه نه؟ من حق دارم بشینم رو زمین و پاهامو بکوبم به کف سخت زمینو و داد بزنم من مامانمو می خام، مگه نه؟ من حق دارم دلم واسه اون زمین خاکی روبروی خونه ی قدیمیمون تنگ شه و دلم بخاد هفت سنگ بازی کنم و یا "جیز جیز"، مگه نه؟
با هر کی حرف می زنم می گن چرا ناشکری داری تو بهشت زندگی می کنی و من نمی دونم چی جور باید به خودمو به دیگرون بقبولونم که بهشت فقط چیزیه که تو رویاهاس و تمام دنیا لجن زاری بیشتر نیست. من این لجنو دوس ندارم حالا میخاد اسمش هر چی باشه ایران باشه یا امریکا لجن لجنه چه فرقی داره اسمش چی باشه اصلن این دنیا لجنه.
آره به همین صراحت و به همین محکمی دنیا لجنه و این دنیا جای من نیست من دلم می خاد برای همیشه بخابمو دیگه هرگز بیدار نشم هرگز. من دلم دیگه هیچی نمی خاد.
من باید کجا برم؟ پیش کی برم؟ چیکار کنم؟ یکی می تونه به من بگه؟

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

پناهجویان ترکیه در مصاحبه با رادیو زمانه

مصاحبه خانم دلجو آبادی و من با رادیو زمانه در مورد پناهجویان ترکیه را از لینک زیر بخانید یا بشنوید:



گفت‌وگو با حمید رضا عسگری نژاد از پناهندگان ترکیه و دلجوآبادی از نهاد همبستگی با پناهندگان ایرانی
پناهجویان ترکیه در میان امید و ناامیدی

پانته‌آ بهرامی


پس از انتخابات خرداد ٨٨ و سرکوب مخالفان، موج جدیدی از مهاجرت اجباری از ایران بالا گرفت. این موج ترک ناخواسته‌ی ایران، شامل فعالان مدنی، حقوق بشر، زنان، روزنامه‌نگاران، دانشجویان، کارگران و حتی افرادی که در تظاهرات خیابانی شرکت کردند، می‌شود.
حمیدرضا عسگری‌نژاد، پناهنده‌ای که ١٨ ماه را در ترکیه گذرانده و یکی از شاهدان عینی این موج درخواست پناهندگی بوده است، از تجربیات خود می‌گوید:
ایمیلی از یکی از دوستان دریافت کردم که یکی از افرادی که دورادور می‌شناختم به ترکیه آمده است و تو به هر طریقی می‌توانی به او کمک کن. وقتی من ایشان را دیدم واقعا وحشت کردم؛ تمام صورت و بدنش کبود شده بود، آن‌قدر از دست لباس‌شخصی‌ها کتک خورده بود که همه‌جای بدنش کبود بود. ایشان به دلیل این‌که مجبور بودند قاچاق خارج شوند، از ١٢ شب تا ٤ صبح در آب یخ بودند تا بتوانند از مرز رد شوند. زانو درد و کمر درد‌های وحشتناک، سردرد‌های وحشتناک که بر اثر باطوم‌هایی که بر سرشان خورده بود به وجود آمده بود نیز تا مدت‌ها وجود داشت.
در شش ماه اول سال ٢٠٠٩، ٧٣٩ نفر و در شش ماه دوم همان سال ١٢٤٢ نفر ایرانی در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل برای درخواست پناهندگی ثبت‌نام کرده‌اند. یعنی ٦٠ درصد از افرادی که درخواست پناهندگی کرده‌اند در نیمه‌ی دوم سال و پس از انتخابات ثبت‌نام نموده‌اند.
با این حال میزان درخواست پناهندگان به کمیساریای عالی در سال ٢٠٠٩، ١٩٨١ نفر بوده و در سال ٢٠٠٨ این تعداد به ٢١١٦ نفر رسیده است. که کاهش اندکی را در سال گذشته به سال ٢٠٠٨ نشان می‌دهد. این آمار مربوط به ایرانیانی است که در کمیساریای عالی در ترکیه ثبت‌نام کرده‌اند و درخواست پناهندگی ایرانیان در بقیه‌ی کشور‌ها را دربر نمی‌گیرد.
دل‌جو آبادی، از فعالین نهاد همبستگی با پناهندگان ایرانی، یکی از حادترین مشکلات را ورود غیرقانونی برخی از پناه‌جویان ایرانی به ترکیه می‌داند که احتمال اخراج آن‌ها وجود دارد. آنان حتی پاسپورت دارند اما به خاطر شرایط امنیتی و پلیسی در مرزهای ایران و این‌که شناسایی نشوند، ترجیح می‌دهند غیرقانونی وارد ترکیه شوند.
به دلیل این‌که دولت ترکیه در سال ٢٠٠٦ یک مقداری قانون را عوض کرد و اساسا سیاستش، به دلیل پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا به این جهت رفت که برای بستن موج مهاجرت غیرقانونی سخت‌گیری‌هایی کند؛ در نتیجه نسبت به پناهندگان نیز سخت‌گیری‌های خود را افزایش داد.
افرادی که غیرقانونی وارد می‌شوند، اگر در مسیر رسیدن به سازمان ملل دست‌گیر شوند، احتمال این‌که بلافاصله دیپورت شوند، وجود دارد. برای همین بهترین کار این است که حتما افرادی را در داخل یا خارج از کشور مطلع کنند تا در صورت بازداشت، حتما با دفتر سازمانی مثل سازمان ما یا مستقیما با دفتر سازمان ملل تماس بگیرند. اگر بتوانند مستقیما تماس بگیرند، احتمال این‌که بتوانند جلوی دیپورتشان گرفته شود، هست. اگر غیر‌قانونی آمده باشند، شاید امن‌تر باشد که خودشان را در وان معرفی کنند، زیرا اگر در مسیر وان به آنکارا دست‌گیر شوند، خوب نیست.
حمیدرضا عسگری‌نژاد، روزنامه‌نگار سابق روزنامه‌ی شرق بوده و در روزنامه‌های همشهری، ایران و صاحب قلم نیز قلم می‌زده است. نوشتن مطلب در مورد سندیکای شرکت واحد و مسئله‌ی زنان، مواردی بوده است که حساسیت حاکمیت را برانگیخت، به هرحال در جمهوری اسلامی همواره فشار زیاد بوده است، حال چه اتفاقی می‌افتدکه حمیدرضا مجبور به ترک ایران می‌شود:
وقتی که هیچ‌جا نمی‌تواند بنویسد، خودش را سانسور می‌کند، دبیر سرویس و سردبیرش سانسور می‌کنند و همه چیز سانسور و نوشته می‌شود، واقعا برای یک روزنامه‌نگار سخت‌ترین و عذاب‌آور‌ترین چیز است. می‌گویند وقتی از روزنامه‌نگار قلمش را بگیری، او مرده است. مجبور شدم به شهر خودم زنجان برگردم و در شهر خودم تنها به عنوان خبر جمع کن از اینترنت آن‌هم تنها برای ٥٠ هزار تومان به کار مشغول شدم. من چکار باید کنم؟ آیا باید تا آخر عمر برای زندگی در جامعه‌ای که نمی‌توانم در ان کار دلخواهم را انجام دهم عذاب بکشم؟
دل‌جو آبادی نزدیک به ١٧ سال است که نهاد همبستگی با پناهجویان ایرانی را بنیان گذاشته است. این نهاد در سه زمینه به پناهندگان ایرانی در ترکیه خدمات ارائه می‌دهد. اول کمک در زمینه‌ی مالی، دوم مشاوره برای آمادگی پناهندگان در مصاحبه‌هایی که از سوی سازمان ملل در ترکیه به عمل می‌آید و سوم مساعدت‌های حقوقی.
برنامه‌ی کوچک ما، تبدیل به یک سازمان غیرانتفاعی ثبت شده‌ای در آمریکا شد. تا الآن فکر می‌کنم به بالای ١٥٠٠ خانواده کمک کرده‌ایم، بیشتر از نیم میلیون دلار کمک در ترکیه تقسیم کرده‌ایم. کار دیگرمان مساعدت حقوقی است و در درجه‌ی اول مشاوره‌ی تلفنی می‌دهیم و برای مصاحبه آماده‌شان می‌کنیم زیرا سیستم سازمان ملل با سیستم‌های دولتی فرق می کند.
کار سومی که انجام دادیم، امکان فرستادن شکایت به دادگاه حقوق بشر اروپا هست، دادگاه حقوق بشر اروپا، دادگاهی است که احکام آن ضمانت اجرایی دارد.
حمید‌رضا حدود ١٨ ماه را در ترکیه گذرانده تا توانست از طریق دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به کشور مقصد و یا کشور سوم، امریکا برسد. او دو مورد را پایه‌ای ترین مشکل پناه‌جویان ترکیه می‌داند. اولی مشکلات مالی و به ویژه این‌که پناه‌جویان اجازه‌ی کار ندارند و تهیه‌ی هزینه‌ی زندگی برای آنان دشوار است و این پناه‌جویان بدون آمادگی ایران را ترک می‌کنند.
من نیاز مالی داشتم، محبور بودم کار کنم ولی اجازه‌ی کار نداشتم و مجبور به انجام کار سیاه بودم. من به کارگاهی رفتم، کار سیاهی پیدا کردم و حاضر شدم با حقوق یک سوم، از ساعت ٧ صبح تا ٩ شب، دو ماه آن‌جا کار کنم و به زحمت توانستم پول یک ماهم را از آنان بگیرم. این مشکلی بود، که هنوز هم هست و ادامه دارد.
حمید‌رضا مشکل پایه‌ای دیگر را بلاتکلیفی طولانی پناه‌جویان می‌داند.
برای من تاریخ مصاحبه ١١ ماهه در نظر گرفته بودند. منتهی بعد از این‌که گزارشگران بدون مرز تایید کرد - بنده یک روزنامه‌نگاری بودم که فعالیت‌های اجتماعی نیز داشته‌ام - تاریخ مصاحبه‌ی من سه ماه و نیم شد ولی بعد از سه ماه و نیم، شش ماه طول کشید تا من جواب قبولی بگیرم.
برای تعیین کشور، ما در یو-ان هیچ‌گونه اجازه‌ی اظهار نظر نداریم. وقتی برای مصاحبه‌ی کشوری رفتم، احساس کردم در چاله‌میدان هستم، زیرا مترجم، بسیار برخورد بد و زننده‌ای با من داشت. از ایشان خواستم که اگر ممکن است من به کشور آلمان بروم زیرا دوستانی آن‌جا دارم که به لحاظ روحی می‌توانند من را ساپورت کنند. به من با لحن بد و زننده‌ای گفتند که این‌جا خانه‌ی خاله نیست و شما حق نداری در این مورد حرف بزنی، فقط به سوالی که از شما می‌پرسیم پاسخ دهید.
نهاد همبستگی با پناهندگان ایرانی تا به حال پرونده‌هایی را به دادگاه حقوق بشر ارائه داده است. دادگاه حقوق بشر اروپا در ٢٢ سپتامبر ٢٠٠٩ در شکایتی که نهاد همبستگی به نمایندگی از دو پناهجوی ایرانی در سال ٢٠٠٨ به این دادگاه ارئه داده بود، در حکمی استدلال‌های متعدد دولت ترکیه برای اخراج خودسرانه‌ی این دو پناه‌جو را مردود اعلام کرد. دادگاه دولت ترکیه را موظف به پرداخت ٢٠ هزار یورو به هر یک از شاکیان پرونده نمود. دل‌جو رای دادگاه را یکی از موفقیت‌های نهاد همبستگی می‌داند.
این اولین شکایتی است که از طرف پناهندگان به این دادگاه رفته است و همچین خسارتی نصیب آن‌ها شده است، ما خودمان شش یا هفت پرونده‌ی دیگر داریم، از ماه سپتامبر به بعد یک پرونده‌ی دیگر هم حکم خورد، خانمی با فرزندش که به دلیل دیپورت و بازداشت خودسرانه، به او نیز ٢٠ هزار یورو خسارت داده‌اند. الآن اگر ما کسی را بگوییم اشتباه برخورد کرده ایم، خیلی جدی‌تر حق ما را می‌گیرند و نمی‌گذارند دیگر کار به آن‌جا برسد.
حمید‌رضا در مورد تجربه‌ی مصاحبه با کمیساریای عالی پناهندگی معتقد است که فرد، باید کاملا روی مورد، کیس و یا داستان خود متمرکز شود. سوالات به هیچ‌وجه کلی نیست، بلکه:
سوالات اصلا کلی پرسیده نمی‌شود، بلکه تنها در مورد خود شخص، این‌که چرا زندان رفتی و بازجویی شدی، چه نوع بازجویی‌هایی از تو شد، آیا شکنجه شدی یا خیر، تاریخش چه بود و سوالات بسیار جزیی است. اصرار ویژه‌ای روی تاریخ‌ها می‌کنند، واقعا اگر تاریخش یادشان نیست، خیلی راحت بگویند، تاریخ یادم نیست. زیرا این‌ها منتظرند یک مورد تفاوت تاریخی از دهان آدم بیرون بیاید و همین شاید باعث شود جواب مثبتی از دفتر کمیساریای عالی پناهندگان گرفته نشود.
یکی از سرویس‌هایی که شما ارئه می‌دهید این است که قبل از مصاحبه پناه جو را آماده می‌کنید تا بتواند کیس خودش را درست مطرح کند.
مصاحبه‌های سازمان ملل، خیلی بسته و متود‌های مورد استفاده، درست نیست. مقداری هم مرتبط با محتوی پرونده است که همین که یک دور سیر مصاحبه را طی می‌کنند، کمک‌شان می‌کند که اگر چیزی را باید یادشان بیاید، یادشان بیاید و اگر سندی هست که باید ارائه دهند، کمکشان کنند.
پناهنده‌هایی که در ترکیه هستند و اساسا افرادی که بخواهند با سازمان شما تماس بگیرند از چه طریقی اقدام کنند؟ وبسایتتان چیست؟
وب‌سایت ما این است: «http://www.irainc.org» که البته مخفف «Iranian Refugees Alliance Inc» است.
اگر پناه‌جویی وارد ترکیه شود وخودش را معرفی کند، آیا دولت ترکیه به هیچ عنوان می‌تواند این فرد را به ایران بفرستد یا این‌که دیپورت کند؟ زیرا یادم است در دهه‌ی ٨٠ چنین مواردی بود و بر اساس سازش‌هایی که دولت ترکیه با دولت ایران کرده بود، این کار را می‌کردند.
متاسفانه هنوز هست، منتهی به آن شکل بی‌حساب و کتاب دهه‌ی ٨٠ نیست. در سال ٢٠٠٧ و ٢٠٠٨ حداقل ٧ پناهنده‌ی ایرانی را صرفا به علت این‌که فعالیت سیاسی راجع به مسائل ایران داشته‌اند یا به سیستم پناهندگی ترکیه انتقاد کرده‌اند و با رسانه‌ها مصاحبه کرده‌اند، با وجود این‌که همه‌ی کارهایشان انجام شده بود و منتظر بلیط هواپیما بودند، متسفانه یا به ایران یا عراق دیپورت کردند. در مورد همین مسئله نیز شکایت‌های در دادگاه حقوق بشر اروپا تحت بررسی است.
پس یکی از دلایلی که پناهجویان ترکیه با رسانه‌ها مصاحبه نمی‌کنند همین است؟
دقیقا، یکی از دلایلش همین است. این موارد بوده است و پلیس هم مرتب هشدار می‌دهد. متاسفانه پلیس بسیاری از پناه‌جویان را مجبور به جاسوسی می‌کند در غیر این صورت پلیس از کجا می‌فهمد که کسی مثلا با صدای آمریکا مصاحبه کرده است. پناهنده‌ها را وادار می‌کنند علیه یک‌دیگر گزارش دهند و بعد به کسی که گزارش می‌دهد امکاناتی می‌دهند. یک وحشتشان این است که ایرانی‌ها با فعالین کرد ترکیه همکاری نکنند.
بسیاری از پناه‌جویان ترکیه به دلیل روند طولانی تصمیم‌گیری و رسیدگی دفتر کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل متحد بسیار نا‌امید شده‌اند، به ویژه ان که گروه‌های مختلفی برای کمک آمده‌اند، با آن‌ها مصاحبه کرده‌اند و نتیجه‌ای نیافته‌اند. حمید‌رضا از این تجربه می‌گوید.
در این ٩ ماه، گزارشگران بدون مرز که توانسته است در اوایل آن بسیار خوب کار کند، توانستند چند نفر را خارج و به کشور فرانسه منتقل کنند در بقیه‌ی موارد هیچ‌کدام از این گروه‌ها کاری انجام ندادند. پناهندگان بسیار دلمرده و نا‌امید شده‌اند، افرادی که واقعا جانشان در ایران در خطر بوده است، از مشکلی فرار کرده‌اند و خودشان را به ترکیه رسانده‌اند، امروز آن‌جا بلاتکلیف و سردرگم مانده‌اند. در هر کشوری که هستیم، نماینده‌ها و دفاتر سازمان ملل را با کارهایی که می‌توانیم انجام دهیم، تحت فشار بگزاریم تا به کار این افراد سرعت ببخشد و هرکاری که از دستمان بر می‌آید در مورد کمک‌های مالی، پزشکی و... از این بچه‌ها دریغ نکنیم

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

بهارتان پر گل باد

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

روال کار و نحوه مصاحبه در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل

در این مقاله از روال کار دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه خاهم نوشت، طبق وعده ی قبلی. پس از این دفتر فوق را "یو ان" خاهم خاند. چون شما هرگز در ترکیه با چنین نام بلندی روبرو نخاهید شد و همه این دفتر را با نام یو ان می شناسند که به ترکی هم می شود: "بیرلشمیش میللتلر".
حقیقتن سخن گفتن از یو ان بسیار دشوار است چرا که هیچ چیز و هیچ روال مشخصی ندارد و زمانی که من به آنجا مراجعه کردم هرگز این احساس به من دست نداد که این دفتر مقر سازمان ملل است جز در مصاحبه ی اصلی. و نکته ی دیگر این که من در مورد دفتر آنکارا سخن می گویم ممکن است روال کار دفتر وان متفاوت باشد.
همانطور که در مقاله ی نخست هم گفته بودم شما پس از ثبت نام و پر کردن فرم و پاسخ به سوالات مطرح که در مقاله نخست بدان ها اشاره کرده بودم دیگر هیچ کاری با یو ان ندارید تا زمانی که وقت مصاحبه ی اصلی سر رسد.

قبل از توضیح مصاحبه و قبل از این که روال کار اداری در یو ان را ذکر کنم چند نکته ضروری است:
1- هیچ چیزی جز خود شما تضمین کننده ی جواب مثبت از یو ان نیست.
2- اما هیچ تاییدیه ای هم بی تاثیر نیست ولی تاکید می کنم تضمین کننده نیست.
3- جالب است بگویم هیچ مدرکی هم تضمین کننده ی قبولی شما نخاهد بود و فقط این شمائید که می توانید آنها را قانع کنید که به شما قبولی دهند یا نه.
4- یو ان در زمانی که من به آنجا مراجعه کردم برخورد خوب و انسانی با پناهجویان نداشت به جز در زمان مصاحبه ی اصلی. اما ظاهرن این برخورد کمی در حال حاضر متفاوت تر شده است و در این مورد باید پناهجویان جدید توضیح دهند. توضیح من قطعن خالی از اشکال نخاهد بود.
5- صداقت ضامن قبولی شماست. صداقت، صداقت و صداقت.
6- و البته یا بازیگر خوب بودن که نفر مقابل شما را قانع کند که صادق هستید.

مصاحبه ی اصلی چیست:
مصاحبه ی اصلی به مصاحبه ای گفته می شود که در آن یک نفر که وی وکیل شما قلمداد می شود با شما در رابطه با کیسی که ارائه داده اید مصاحبه می کند.

وکیل کیست:
فردی که با شما مصاحبه می کند وکیل شما قلمداد می شود اما تصور من این نیست. بهتر است بگوییم نماینده ی یو ان نه وکیل اما مرسوم شده است که به وی وکیل می گویند.

مصاحبه به چه زبانی است:
مصاحبه به هر زبانی خاهد بود که شما درخاست کنید. مبنی بر زبان درخاستی شما مترجم در زمان مصاحبه حضور خاهد داشت. در همین جا این نکته را یادآور شوم کسانی که مسلط به زبان انگلیسی یا زبان ترکی استانبولی هستند به این زبان ها درخاست مصاحبه کنند، احتمال این که تاریخ مصاحبه شان زودتر از تاریخ نرمال باشد بسیار بالاست.

تاریخ مصاحبه بر چه اساسی داده می شود:
هیچ اساسی ندارد یا لااقل من بی خبرم. اما سن، جنسیت و نوع کیس در تاریخ مصاحبه به احتمال بسیار بالا بی تاثیر نیست. البته این که کدام سازمان بین المللی هم از شما حمایت می کند در روند تاریخ مصاحبه بی تاثیر نخاهد بود.

و اما مصاحبه:
خودتان را برای 5 تا 6 ساعت سوال و جواب حاضر کنید. مصاحبه در یو ان این مدت زمان می برد و گاه شما خودتان و یا دلایلی باعث می شوند حتی مصاحبه ی شما در یک روز پایان نیافته و به روز بعد هم موکول شود. حتی بعضن دیده می شود بعد از چند ماه دوباره شما را برای مصاحبه فرا می خانند.
حقیقت این است که این مصاحبه در بیشتر موارد همان بازجویی است منتها با متد مودبانه اش و در برخی موارد چنین نیست.
به نظر شخص بنده احمقانه ترین اتفاق ممکن این است که شما باید اثبات کنید خطر جانی بیخ گوش شما بوده و در صورت بازگشت حتمن شما کشته خاهید شد. داخل پرانتز بگویم خود من هرگز زیر بار این اثبات دروغین نرفتم و صادقانه با آنها مسائلم را در میان گذاشتم. البته تا حدی غلو لازمه ی کار هست که من نیز مستثنای این امر نمی شدم.
در روز مصاحبه وکیل شما (من وکیل خطاب می کنم چون مرسوم شده است ولی همان گونه که گفتم نظر شخص بنده این است که ایشان وکیل نیستند بلکه نماینده ی یو ان هستند.) به سالن انتظار آمده و شما را صدا می زند و معمولن از شما می خاهد جلوتر از او از راه پله ها بالا بروید. البته در مورد من این گونه نبود. ولی من از خیلی ها شنیده ام که چنین می خاهند و به احتمال فراوان دلیل این امر این است که می خاهد رفتار شما را زیر نظر داشته باشد تا ببیند استرس دارید یا نه به قولی معروف کمی روانکاوی می خاهد بکند. به محض ورود به اتاق خودش را معرفی می کند و از شما می خاهد راحت باشید و به تمامی سوالات با صراحت و با اطمینان پاسخ دهید چرا که هیچ کس به جز یو ان و آن هم به جز مترجم، وکیل و هیات ژوری (این هیات ظاهرن تصمیم گیرنده ی نهایی در مورد پرونده ی شماست) از محتویات پاسخ های شما مطلع نخاهد شد. سپس مترجم خود را معرفی می کند و برای آنها که زبانشان خوب نیست مترجم نقش حیاتی دارد. سپس از شما راجع به کیستان سوالاتش را شروع می کند. برخی سوالات را ممکن است چندین بار تکرار کند تا شاید شما در یک مورد خلاف جواب قبلیتان جواب دهید آن هنگام است که بدبختی شما آغاز می شود چون هی آن موضوع را می پیچاند تا شاید به قول معروف مچ شما را بگیرد. قبل از این که فراموش کنم، این نکته را یادآور شوم؛ نوع کار وکلا هم با هم فرق می کند و این دیگر واقعن بستگی به شانس شما دارد و در اینجاست که نمی توان شانس در زندگی را منکر شد. برخی وکلا تا می توانند بازجویی می کنند البته گفتم با متد مودبانه اش برخی از وکلا فقط می گویند خودت داستان زندگیت را تعریف کن و اگر شما بتوانید مسلط و دقیق همه چیز را برایش توضیح دهید، دیگر شما را سوال پیچ نخاهد کرد من در این مورد در ردیف خوش شانس ها بودم. هر کیسی با کیس دیگر متفاوت است در نتیجه من نمی توانم بگویم چه سوالی پرسیده می شود یا بر چه نکاتی بیشتر تاکید می کنند. به همین دلیل فقط به این بسنده کنم که برای مصاحبه کاملن آماده و مسلط بروید.
باز تاکید می کنم داشتن مدرک و یا تاییدیه از سازمان های معتبر بین المللی متضمن قبولی شما نیست به هیچ عنوان اما بی تاثیر هم نیست. فقط مصاحبه ی شما و نوع پاسخ هایتان به پرسش های وکیل قبولی شما را تضمین خاهد کرد.
یو ان هیچ حساب و کتابی ندارد و هیچ حمایتی از پناهجو نمی کند به نظر می رسد یو ان فقط واسطی شده است بین پناهجو و کشورهای پناهجو پذیر تا کار انتقال پناهجویان را به آن کشورها انجام دهد. برخی دوستان می گویند به لحاظ قانونی همین است و یو ان نباید هم حمایتی از پناهجو بکند و من واقعن اطلاعی از قانون یو ان ندارم ولی به نظر خیلی بعید است که نباید از پناهجو حمایت کند. حال اگر هم اینگونه باشد حداقل می تواند کارمندانی را به استخدام خود درآورد که حداقل در شان و شخصیت سازمان ملل باشند نه کارمندانی که با عصبانیت و پرخاش با پناهجویی برخورد کنند که خود از پرخاش فرار کرده است.
در میان مصاحبه وقتی ده دقیقه ای برای استراحت در نظر گرفته می شود ولی این تنها زمان استراحت نیست شما هر زمانی که نیاز داشته باشید می توانید روال مصاحبه را قطع کرده و بگویید نیاز به استراحت کوتاه دارید.
معمولن وکیل نظر خود را در پایان مصاحبه در پرده به شما اعلام می کند، اما به یاد داشته باشید وکیل تصمیم گیرنده نیست اما نظرش بسیار مهم است در قبولی یا عدم قبولی شما.

پس از مصاحبه
بعد از مصاحبه باز شما کاری با یو ان ندارید تا اعلام نتیجه ی مصاحبه. در زمانی که من به آن دفتر مراجعه کردم دو روش برای گرفتن نتیجه وجود داشت؛ تلفنی یا از طریق سایت اما ظاهرن امروز دیگر پاسخگوی تلفن نیستند و فقط باید از طریق سایت روند پرونده ی خود را پی گیری کنید. البته من در این مورد مطمئن نیستم و این فقط در حد شنیده های من است. در هر صورت شما با دو نوع جواب ممکن است روبرو شوید: 1- قبولی 2- استیناف
ابتدا استیناف را توضیح دهم؛ در واقع نمی توان گفت استیناف یعنی برگشت به کشور مبدا استیناف به مفهوم آن است که وکیل یا هیات ژوری از پاسخ های شما قانع نشده اند یا تشخیص داده اند که مشکلی برای شما در کشور خودتان وجود ندارد. اگر استیناف خوردید باید دوباره درخاست مصاحبه کنید و در مصاحبه ی بعدی از خود دفاع کنید فقط متاسفانه مصاحبه ی بعدی زمان بسیار طولانیی خاهد برد و همینطور احتمالن پاسخ آن ولی در هر صورت چاره ای جز این نیست. و یادتان باشد ایرانی ها ضرب المثلی در ترکیه ساخته اند مبنی بر این که: "هیچ کس در ترکیه نمانده که شما دومی باشی."
اگر جواب قبولیتان را دیدید معمولن از دفتر یو ان خودشان با شما تماس گرفته و تاریخی را اعلام می کنند که برای مصاحبه ی مالی و کشوری دوباره به آن دفتر بروید. اگر مدتی حدود یک ماه از نتیجه ی قبولیتان گذشت و آنها تماس نگرفتند، روزهای خاصی در هفته به این موضوع اختصاص دارد که می توانید خودتان تماس گرفته و روند پرونده تان را جویا شوید.

مصاحبه ی مالی و کشوری:
زیاد امیدی به مصاحبه ی مالی نداشته باشید چرا که 99 درصد ایرانیان این مصاحبه را رد می شوند و یک درصد باقی مانده معمولن کسانی هستند که نیاز مالی اصلن ندارند، ولی بازیگران خوبی هستند که توانسته اند یو ان را قانع کنند که قبولی مالی بگیرند. در صورتی که قبولی مالی گرفتید ماهانه 100 لیر ترک به عنوان کمک مالی به شما پرداخت می شود. در مصاحبه ی مالی تمام موارد مربوط به هزینه ها و درآمدها در ترکیه از شما سوال می شود و من با اجازه در این ارتباط توضیح زیادی ندهم، چون هستند متاسفانه فرصت طلبانی که از همین نوشته ها برداشت سوء می کنند و بازی را به نفع خود خاتمه می دهند.
مصاحبه ی کشوری برای تعیین کشور مقصد شماست. از شما در مورد اقوام درجه یک ساکن در یکی از کشورهای اروپایی یا کانادا، آمریکا و یا استرالیا سوال می شود اما هرگز شما را به اروپا نخاهند فرستاد مگر در موارد نادری، چون اروپا امروزه کمتر مهاجر می پذیرد و جدن کسی که بخاهد برای اروپا اقدام کند کاری بس دشوار پیش رو خاهد داشت و احتمال پذیرشش بسیار کم است البته شاید شرایط فعلی ایران تغییری در سیاست های آنان داده باشد که من بی اطلاعم. در صورتی که کسی از اقوام درجه ی یک شما در یکی از این سه کشور کانادا، استرالیا و یا آمریکا ساکن نباشد، خود یو ان کشوری را برای اقامت دائم شما انتخاب خاهد کرد. اما اگر شما مایل هستید به انتخاب خود به یکی از این سه کشور بروید حتمن باید کسی را در آن کشور داشته باشید و بعد می توانید بر سر آن دوست یا فامیل غیر درجه ی یک با یو ان بحث کنید. مثلن می توانید قبل از رفتن به مصاحبه ی کشوری نامه ای مکتوب از این دوستتان دریافت کنید که در آن نامه تضمین کند که به لحاظ اخلاقی اسپانسر شما خاهد بود. در این صورت به احتمال 99 درصد شما را به کشوری که دوستتان آنجاست منتقل خاهند کرد. البته در بسیاری از موارد نباید بگویید دوستم باید بگویید مثلن پسر خاله هستید.
خب عجله نکنید هنوز به کشور مقصد نرسیده اید و کارها هنوز تمام نشده راه طولانی دیگری باقی مانده است.
پس از این روال اداری پرونده ی شما به سفارت یکی از این سه کشور ارسال می شود و شما باز باید منتظر بمانید. اگر کشور شما استرالیا و یا کانادا باشد یک مصاحبه ی دیگر پیش رو خاهید داشت و اگر کشور شما آمریکا باشد دو مصاحبه ی دیگر خاهید داشت. این مصاحبه ها معمولن توسط نماینده ی سفیر آن کشور انجام می شود. ظاهرن مصاحبه های استرالیا و کانادا مصاحبه های مشکلی نیستند اما مصاحبه ی دوم آمریکا مصاحبه ی مشکلی است و به اندازه ی همان مصاحبه ی اصلی در یو ان از شما انرژی می گیرد البته با کمی تفاوت چرا که در آنجا کیس شما مطرح بوده در اینجا علاوه بر کیس -البته با درجه اهمیت پائین تر- چیزی که مطرح است این که شما تروریست نباشید.
پس از قبولی از هر کدام از این کشورها باید یک سری آزمایشات پزشکی انجام دهید و پس از آن باید منتظر تاریخ پروازتان باشید تا به کشور مقصد بروید.
پرواز خوبی داشته باشید. آغاز یک زندگی جدید و سراسر استرس را به شما شادباش می گویم، به ویژه اگر به آمریکا سفر می کنید.

در مقاله های بعدی به اخلاق و رفتار ایرانیان در ترکیه و امکانات در این کشور و نکاتی در این پیرامون خاهم پرداخت.

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

هزینه های زندگی در ترکیه

همانطور که وعده داده بودم در این مقاله به هزینه­های زندگی در ترکیه خاهم پرداخت.
حقیقت این است که ترکیه نیز به مانند هر جای دیگر دنیا و بنا به سلیقه­های افراد هزینه­های خاص خود را دارد و افراد بر اساس سلیقه­های گوناگون می توانند هزینه­های خود را تنظیم کنند.
در همین ابتدا بگویم که انرژی در ترکیه بسیار گران است. من هزینه­ها را بر اساس لیر ترکیه و گاهن بر اساس دلار می نویسم. به احتمال زیاد در حال حاضر هر لیر ترکیه برابر با 700 تومن ایران است.
کرایه­ی خانه نخستین و مهمترین هزینه هست. در ترکیه چند نوع خانه وجود دارد؛ خانه­های کوموری، خانه­های سیستم مرکزی و خانه­های گاز کشی شده. خانه­های کوموری هم دو نوع هستند؛ یک نوع آن در خود آپارتمان سیستم مرکزی دارد و می توان زغال سنگ را در مخزنی که تعبیه شده است ریخته و خانه را گرم کرد و در نوع دیگر آن باید بخاری زغال سنگی داشته باشید و هر اتاق را جداگانه گرم کنید. در این خانه ها آب­گرم وجود ندارد و برای داشتن آب­گرم باید آبگرمکن گازی نصب کنید در این صورت هم در حمام و هم در آشپزخانه آب­گرم خاهید داشت. اما اگر بخاهید فقط حمام­تان آب­گرم داشته باشد می­توانید آبگرمکن گازی یا برقی نصب کنید. در خانه­های سیستم مرکزی باز هم آب­گرم نخاهید داشت اما زمستان راحتی را خاهید داشت و سرایه­دار خانه زغال سنگ را به اندازه­ی لازم در محل بزرگی که در هر ساختمان تعبیه شده است قرار خاهد داد و در این خانه ها همه­ی اتاق­ها را می توانید گرم کنید. خانه­های گاز کشی شده هم همانند خانه­های ایران هستند و بر اساس مصرف گاز هزینه خاهید داشت.

کرایه خانه:
کرایه­ خانه در ترکیه از شهری به شهر دیگر متفاوت است. مثلن در برخی شهرها کل کرایه­ی یک سال را از شما خاهند گرفت و در برخی شهرها ماه به ماه باید پرداخت کنید. با توجه به این که من در شهر نیده ساکن بودم اطلاعاتم محدود به همین شهر است. شهر­های دیگر هم تقریبن همینطور هستند و فقط در کایسری کرایه­ها گران بوده و مبلغ کل یکسال را هنگام اجاره از شما طلب خاهندکرد.
کرایه خانه­ها بر اساس نوع خانه تغییر می کنند اما حداقل کرایه در نیده 150 لیر ترک هست و این مبلغ تا 350 لیر در نوسان است. در خانه­های سیستم مرکزی سالانه مبلغ 700 تا 1000 دلار پول زغال سنگ باید پرداخت کنید و این مبلغ جدای از کرایه­ی ماهیانه هست.

هزینه­های ضروری مربوط به خانه:
همانطور که گفتم انرژی در ترکیه بسیار گران است به همین دلیل در مصرف انرژی باید کاملن دقت و صرفه جویی کرد. و هر ساله بر مبالغ آب و برق و گاز افزوده می شود. آب خیلی گران نیست. برای پخت و پز در هر دو ماه حداقل یک کپسول گاز نیاز دارید و هر کپسول گاز 50 لیر ترک است. در هر ماه حداقل 25 لیر ترک برای برق باید بپردازید البته این برای یک خانوار 4 نفره حداقل به 80 لیر افزایش پیدا می کند. و برای آب در ماه حداقل 10 لیر ترک باید بپردازید که این هم برای یک خانوار 4 نفره حداقل 30 لیر می شود. و اگر بخاهید از آبگرمکن گازی برای حمام استفاده کنید باید در هر ماه دو کپسول گاز را نیز برای آن در نظر بگیرید. اگر خانه­ی کوموری اجاره کنید در سال حداقل به یک تن ونیم زغال سنگ نیاز دارید که برای این مقدار حداقل باید 700 لیر ترک در نظر بگیرید. در خانه­های سیستم مرکزی همانطور که گفتم سالانه 700 تا 1000 دلار پول باید برای سوخت زمستان پرداخت کنید. و در خانه­های گاز کشی هزینه­ی گاز در تابستان هر ماه حداقل 20 لیر اما با شروع سرما این مبلغ تا 250 و حتی 300 لیر افزایش پیدا می­کند.

هزینه­های ضروری خارج از خانه:
تلفن از ضروریات زندگی شما در ترکیه هست برای این که با یک تلفن ممکن است کار شما بسیار جلو افتد و اگر تلفن نداشته باشید ممکن است شانس بزرگی را از دست دهید. به غیر از همه­ی این مسائل در قرن حاضر تلفن از ضروریات زندگی بشری است. تلفن نیز مانند انرژی در ترکیه بسیار گران است. قبل از این که هزینه­های تلفن را بگویم به این نکته اشاره کنم که گوشی شما در ترکیه به مدت 2 تا 4 هفته کار خاهد کرد. چون ترکیه سیستم ریجستری دارد و تلفن­هایی که مالیات نپرداخته­اند و به صورت قاچاق وارد این کشور شده اند مدت محدودی کار خاهند کرد. البته مغازه­هایی وجود دارند که به صورت غیر قانونی قفل این تلفن­ها را می شکنند و این کار از 10 لیر تا 40 لیر برای شما هزینه خاهد داشت و این بسته به مدل گوشی شماست. تلفن در ترکیه مانند تلفن­های ایرانسل در ایران است و شما باید هر سری کارت خریده و رمز خود را وارد کنید تا بتوانید از تلفن استفاده کنید. سه نوع اپراتور در ترکیه وجود دارد؛ تورک سل، وودافون و آوآ. از بین این سه اپراتور، تورک سل گران­ترین است و آوآ ارزانترین. من آوآ استفاده می کردم و از آن راضی بودم. به همین دلیل این تلفن را پیشنهاد می­دهم. البته متاسفانه ظاهرن ترکیه دیگر به ایرانی­ها خط تلفن نمی­فروشد اما نگران نباشید می­توانید تلفن تهیه کنید. برای تلفن هم حداقل در ماه 15 لیر هزینه خاهید داشت به شرط این که خیلی رعایت کنید خیلی خیلی و خیلی. برای خانه هم می توانید تلفن بخرید و این تلفن هزینه­ای برای خرید ندارد فقط در ماه اول هزینه­ی نصب خاهید داشت که مبلغش حدود 12 لیر است و پس از آن ماهانه 10 لیر به طور ثابت تلفن خانه­ی شما هزینه خاهد داشت و باقی بسته به مقدار مکالمه­ی شما خاهد داشت. اینترنت هم برای عده­ای ضروری و برای عده­ای بود و نبودش فرقی نخاهد داشت. برای آنها که اینترنت برایشان ضروری است باید بگویم اینترنت در ترکیه بر اساس مقدار مصرف است. کمترین مقدار مصرف 4 گیگابایت در ماه است. سه نوع اینترنت می­توانید بخرید؛ 4گیگابایت، 8گیگابایت و نامحدود. پیشنهاد من این است که اینترنت نامحدود انتخاب کنید چون در صورت مصرف بیش از اندازه­ای که درخاست کرده­اید هزینه همان به مقدار نامحدود خاهد بود و بعضن حتی بیشتر ازآن. اینترنت از 25 لیر شروع می­شود و تا 45 لیر ادامه دارد. یعنی اینترنت نامحدود در ماه 45 لیر است.

هزینه­های ضروری غذایی:
هزینه­ی آشپزخانه در ترکیه را می توان با همان هزینه­های آشپزخانه در ایران مساوی دانست و تقریبن مواد غذایی قیمت یکسانی دارند. البته به دلیل این که من الان از قیمت­ها در ایران مطلع نیستم و ایران سالانه تورم بالایی دارد ممکن است ترکیه ارزانتر از ایران هم باشد اما تا جایی که می دانم تقریبن قیمت­ها یکسان هستند به جز برنج که اگر برنج خور هستید سعی کنید این ماده­ی غذایی را برایتان از ایران ارسال کنند. اما به طور کلی می توان گفت هزینه­ی آشپزخانه در ترکیه در ماه 150 لیر است. البته این هم مشروط بر این که گوشت کم بخرید و برنج نخرید و بعضی از اقلام غذاییتان از ایران آمده باشد وگرنه که مبلغ دو برابر می شود. 150 لیر برای دو نفر کافی است به شرط رعایت و این که هر چه دلشان می­خاهد نخورند.

هزینه­های حمل و نقل:
این هم از موارد گران در ترکیه هست و هیچ سازمانی به شما در این مورد هم به مانند تمامی موارد بالا کمک نخاهد کرد و شما برای کارهای اداری مجبور به مسافرت هستید و گاهن با توجه به فشارهای روحی نیز مجبورید سفر کنید. قیمت بلیط اتوبوس از نیده یا کایسری یا نوشهیر برای آنکارا برای هر نفر 50 لیر رفت و برگشت است و برای استانبول رفت و برگشت 100 لیر. از شهرهای فوق تا آنکارا 4 ساعت و نیم و برای استانبول 12 ساعت در اتوبوس خاهید بود. تاکسی در ترکیه بسیار گران است. مثلن از ترمینال آنکارا تا دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل حداقل 25 لیر باید پرداخت کنید. اتوبوس و مینی بوس و مترو هم در ترکیه وجود دارند و قیمت ها شهر به شهر تفاوت می کنند ولی حداقل قیمت یک لیر و حداکثر آن برای این وسایط نقلیه­ی عمومی 3و نیم لیر است.

هزینه­های دارو و درمان:
در برخی از شهرهای ترکیه مثل نیده درمان و در برخی موارد دارو رایگان است، البته برای پناهجویان. اما در برخی شهرها نه درمان و نه دارو هیچکدام رایگان نیستند. درمان و دارو هم در ترکیه بسیار گران هستند. مثلن ویزیت یک پزشک در ترکیه 100 لیر است و دارو هم بستگی به نوع و مقدار آن دارد و اگر نیاز به آزمایش و رادیولوژی و این مسائل هم که باشد دیگر سرسام­آور می شود. برای این بخش نمی توان هزینه­ای را حتی به طور نرمال در نظر گرفت. ولی دندانپزشکی تقریبن از ایران ارزانتر است.

هزینه­های خرید لباس و یا هر گونه موارد دیگر:
ابتدا این را بگویم که اگر اهل خرید هستید ترکیه شما را ورشکست خاهد کرد چون حذف صفرها از واحد پولی ترکیه تاثیر روانی دارد. در ابتدا متوجه این موضوع نمی شوید چرا که قیمت­ها را با پول ایران مقایسه می­کنید اما کم کم فراموش می­کنید و یا بهتر بگویم عادت می­کنید به این که دیگر در ایران نیستید و به همین دلیل ممکن است هزینه­های شما بالا برود. در ترکیه دائم حراج­های گوناگون می بینید و دائم هوس خرید می­کنید چرا که واحد پولی ترکیه هم در مقدار خرید شما تاثیر روانی خاهد داشت پس مراقب این بخش باشید و خیلی هوس خرید لباس نکنید و یادتان باشد وقتی که می­خاهید به کشور سوم بروید محدودیت بار هم دارید. برای این بخش هم نمی توان مبلغی را عنوان کرد اما در هر صورت انسان نیازهایی دارد که باید برآورده کند و ممکن است هر بلایی سر لباس شما که از ایران آورده­اید بیاید پس نیاز دارید مبلغی هم برای این بخش در نظر بگیرید. و من حداقل ترین و نرمال ترین مبلغ را 20 لیر برای یک نفر در نظر می­گیرم.

هزینه­های جانبی:
افراد سیگاری در نظر داشته باشند که سیگار هم در ترکیه خیلی گران است البته شنیده ام در ایران هم گران شده است اما فکر می کنم همچنان در ترکیه گران­تر از ایران است و روز به روز بر مبلغ سیگار در ترکیه افزوده می­شود و سیاست خود ترکیه هم مبنی بر افزایش قیمت سیگار و مشروب است. ارزانترین سیگار در ترکیه قیمتی در حدود 3 و نیم لیر دارد. افرادی که تمایل به استفاده از مشروب را دارند هم باید بدانند مشروب هم در ترکیه بسیار گران است و روز به روز هم بر مالیات آن افزوده می شود. رستوران در ترکیه هم مانند همه جای دنیا بسته به مکان و نوع سرویسشان دارد. ارزان­ترین غذای رستورانی ساندویچ­های دونر هستند که از 3 لیر شروع می شوند و غذاهای پرسی در رستوران حداقل از 7 لیر شروع می­شوند.
و اما نکته­ی اول را در پایان بگویم؛ شما بعد از اجاره­ی منزل هیچ وسیله­ای را در آن نخاهید دید به همین دلیل یادتان باشد حداقل 1000 دلار باید برای خرید وسایل دست دوم برای یک زندگی پناهجویی نه یک زندگی که در ایران داشتید کنار بگذارید.

در مقاله­ی بعدی به روال کارهای اداری در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، و نحوه­ی مصاحبه، پاسخ آنها و ادامه­ی کارها پس از گرفتن پاسخ، خاهم پرداخت.

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

برای آنها که مهاجرت اجباری گریبانشان را می گیرد

این روزها با توجه به شرایط جدید ایران بسیاری از هموطنان ایرانی مجبور به ترک کشور و اقامت در کشوری دیگر می شوند. برای این مسیر، هر کس ممکن است سر از کشورهای مختلف درآورد اما متداولترین مسیر برای ایرانیان رسیدن به کشور ترکیه و درخاست پناهندگی از دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه هست. در این نوشته به توضیح مراحل اداری، نحوه ی ثبت نام، مصاحبه و در کل مراحل اولیه درخاست پناهندگی از دفتر فوق خاهم پرداخت و در مقاله های بعدی زندگی در ترکیه و هزینه های آن را برای آنهایی که قصد دارند ایران را ترک کرده و از طریق ترکیه خود را به کشور مقصد برسانند، توضیح خاهم داد.

ابتدا مراحل را توضیح می دهم و در پایان هر نوشته نکات ایمنی و نکاتی را که باید در نظر داشته باشید توضیح خاهم داد.

سوالات شخصی هموطنان را در حد توانم با ایمیل شخصی پاسخ می دهم: asgarinezhad@yahoo.com این فقط آدرس ایمیل من هست و من مسنجری را با این مشخصات استفاده نمی کنم پس بهتر است خودتان را به دردسر نیندازید و این را به مسنجرتان اضافه نکنید فقط هر سوالی دارید به این آدرس میل کنید من در حد توانم راهنمایی خاهم کرد.

نحوه ی رسیدن به کشور ترکیه:
برای رسیدن به کشور ترکیه راه های قانونی زمینی و هوایی وجود دارد برای رسیدن به کشور ترکیه می توان از اتوبوس، قطار و هواپیما استفاده کرد. در راه زمینی اتوبوس سریع تر از قطار است و قطار پس از سه روز به استانبول می رسد. البته کسی که قصد مراجعه به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل را دارد، لزومی ندارد به استانبول برود بلکه قبل از استانبول باید در آنکارا پیاده شود. راه دیگری که ظاهرن امروز بسیاری از ایرانیان مجبور به انتخابش می شوند راه غیر قانونی است. برای این راه قاچاقچیان زیادی وجود دارند اما بنا به اخبار رسیده از دوستانی که به تازگی وارد ترکیه از این راه شده اند، امروز مرزهای ایران بسیار ناامن است و در مرز ایران ظاهرن حکم تیراندازی نیز دارند به همین سبب بهتر است مطمئن ترین را برای این کار انتخاب کنید که به قیمت جانتان تمام نشود.

نحوه ی ثبت نام در دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل در ترکیه:
قبلن فقط یک روز در هفته مختص ثبت نام ایرانیان و آن روزهای سه شنبه بود اما نحوه ی کار این دفتر به این صورت است که وقتی از کشوری درخاست زیادی برای پناهندگی می شود روزهای بیشتری برای ثبت نام برای اهالی آن کشور در نظر گرفته می شود. متاسفانه من الان اطلاع دقیقی در دست ندارم که برای ایرانیان روزهای بیشتری در نظر گرفته اند یا نه. اما در هر صورت پیشنهاد می کنم به محض این که به آنکارا می رسید خود را به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل برسانید تا در نزدکیترین زمان ممکن تاریخ ثبت نام برای شما در نظر گرفته شود.

ثبت نام در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل:
در روز ثبت نام در دفتر فوق در آنکارا از شما پاسپورت خاهند خاست و فرمی را به شما می دهند که در آن دو سوال اساسی وجود دارد به این ترتیب: ۱- چرا کشور خود را ترک کردید؟ ۲- در صورت برگشت به کشور خودتان چه اتفاقی خاهد افتاد؟ برای پاسخ به این سوالها از شما خاهند خاست خیلی کوتاه به آنها پاسخ دهید. پاسخ کوتاه به آنها به نفع شما خاهد بود چرا که مترجم سریعتر ترجمه خاهد کرد. پس سعی کنید در کوتاه ترین جملات پاسخ خود را نوشته ولی شرح اصلی را فراموش نکنید یعنی اصلن حاشیه نروید و ماجرای اصلی را در کوتاهترین جملات توضیح دهید. سپس هر کس را جداگانه صدا زده و سوالات بسیار کلی از آنها پرسیده می شود نظیر مشخصات و هیچ سوالی در مورد کیس شما در روز ثبت نام از شما پرسیده نمی شود مگر سوالت کلی. از این پس شما را پناهجو خاهند نامید نه پناهنده، لغت پناهنده در ترکیه مفهومی ندارد چرا که ترکیه به عنوان کشور دوم و کشور گذر انتخاب می شود و شما از لحظه ای پناهنده محسوب می شوید که کشور سومی کیس شما را پذیرفته و به شما اقامت دائم دهد. سپس لیستی از شهرهای ترکیه را که شما می توانید تا مدت انجام کارهای اداری و مشخص شدن کشور مقصدتان در آن اقامت گزینید به شما ارائه می دهند که شما بهتر است از قبل اطلاعاتی در مورد شهرهای ترکیه نظیر: "کایسری"، "نوشهیر"، "نیده"، "اسپارتا"، "افیون" و چند شهر دیگر که پناهجو پذیر هستند به دست آوردید تا بتوانید شهر مورد علاقه تان را انتخاب کنید. معمولن هیچ پناهجویی اجازه ی اقامت در شهرهای بزرگ ترکیه مانند آنکارا یا استانبول را ندارد مگر این که دلیل بسیار قانع کننده ای برای این اقامت داشته باشد. پس با این تفکر به ترکیه نیایید که در آنکارا یا استانبول یا ازمیر یا آنتالیا زندگی خاهید کرد. پس از انتخاب شهر نامه ای به شما می دهند که شما ظرف ۱۵ روز باید خود را به پلیس آن شهر معرفی کنید. از اینجا زندگی جدید شما در قالب پناهجویی در شهر مد نظر دولت ترکیه آغاز خاهد شد. در همین روز، تاریخی به شما اعلام می شود برای مصاحبه ی اصلی که این مسئله را در مقاله ای جداگانه توضیح خاهم داد. البته دوستانی که از طریق قاچاق وارد ترکیه می شوند و اصلن پاسپورتی ندارند مجبور هستند در دفتر وان ثبت نام کنند که این دفتر در همان روز تاریخ را اعلام نخاهد کرد و بعدها تلفنی این تاریخ را به شما اعلام خاهد کرد.

ثبت نام در پلیس ترکیه:
شما موظف هستید در شهر محل اقامت خود در پلیس آن شهر نیز ثبت نام کنید. در روز ثبت نام در پلیس ترکیه هم از شما پاسپورت و کارت شناسایی عکس دار دیگری خاهند خاست که ارائه ی این کارت الزامی نیست و کسی حق ندارد به خاطر نداشتن این کارت به شما فشار آورد. پلیس ترکیه هم با شما مصاحبه ای خاهد داشت که این مصاحبه هیچ ربطی به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه ندارد و شما مجبور نیستید کیس خود را با واقعیتهایش به پلیس ترکیه توضیح دهید. گاهن پیشنهاد می شود بهتر است هر آنچه که می خاهید به عنوان کیس به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ارائه دهید همان را هم به پلیس ترکیه ارائه دهید اما این موضوع هیچ تاثیری در پرونده ی شما نخاهد داشت و این یک انتخاب شخصی است و بنده هم هیچ پیشنهادی در این مورد برای شما نخاهم داشت. برای کیس های سیاسی علاوه بر پلیس ترکیه سازمان اطلاعات این کشور نیز مصاحبه ای را با پناهجو خاهد داشت.

نکات ضروری:
۱- دوستانی که پاسپورت دارند اما مجبورند به صورت قاچاق از مرز ترکیه خارج شوند حتمن پاسپورت خود را همراه خود بیاورند تا مجبور به ثبت نام در دفتر "وان" نشوند. چرا که بنا به گفته ی دوستان، شهر فوق هرگز شرایط خوبی برای پناهجویان ندارد. دفتر آنکارا به هیچ عنوان شما را بدون پاسپورت نخاهد پذیرفت.

۲- دوستانی که مجبورند این روزها به صورت قاچاق از ایران خارج شوند توجه داشته باشند که به دنبال انتخاب ارزان نباشند چرا که انتخاب ارزان سخت ترین شرایط را در پی خاهد داشت. سعی کنید بهترین را برای این کار انتخاب کنید تا مطمئن از رسیدن به مقصد باشید. در این مورد من اطلاعاتی ندارم به همین دلیل خاهش می کنم برای معرفی قاچاق بر و این مسائل برای من ایمیل نزنید چون نه کسی را می شناسم نه اطلاعی در این مورد دارم.

۳- به محض رسیدن به کشور ترکیه قطعن مجبور خاهید شد اقامت موقتی را در یکی از هتل های آنکارا داشته باشید، برخی از این هتل ها امن گزارش نمی شوند و ظاهرن عوامل نفوذی رژیم در آنها حضور دارند به ویژه هتل هایی که ایرانیان زیادی در آنها اقامت می کنند. پس سعی کنید هتلی را انتخاب نکنید که مسافران ایرانی به شما پیشنهاد می دهند.

۴- تاکسی در ترکیه بسیار گران است و برخی از راننده های تاکسی نیز مانند برخی از راننده های تاکسی کشور خودمان به محض دیدن ناشناس سعی می کنند مسیر طولانی را انتخاب کنند تا تاکسی متر قیمت زیادی را ثبت کند. سعی کنید برای تاکسی کرایه کردن ابتدا قیمتش را با راننده در میان گذاشته و از او بخاهید از تاکسی متر استفاده نکند بلکه قیمتی را به شما بگوید. ۲۵ تا ۳۰ لیر برای مسیرهای طولانی منطقی است از این بیشتر نه. البته اگر بتوانید از وسایط نقلیه ی عمومی اتوبوس، مینی بوس و مترو استفاده کنید که بسیار به صرفه خاهد بود.

۵- بهتر است قبل از آمدن به ترکیه چند جمله ترکی در مورد کارهای روزمره یاد بگیرید چرا که حتی در مقابل دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل کسی را پیدا نخاهید کرد که به غیر از ترکی با شما صحبت کند. اما نگران نباشید در داخل این دفتر شما مترجم خاهید داشت.

۶- دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به شما هیچ گونه کمک مالی ارائه نخاهد کرد و شاید هیچ راهنمائی هم شما را در مورد رسیدن به شهر مقصد نکند به همین جهت برای این گونه مسایل آمادگی داشته باشید.

۷- اگر از دوستانتان از قبل به ترکیه آمده اند و الان در یکی از شهرهای ترکیه زندگی می کنند بهترین انتخاب این است که قبل از مراجعه به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به آنها مراجعه کرده و از طریق نماینده ی "آسام" (آسام نهادی غیر دولتی است که به پناهجویان کمک می کند و معمولن در تمام شهرهای پناهجوپذیر نماینده دارد) وقت ثبت نام از دفتر سازمان ملل بگیرید. در صورت انتخاب این راه شما هم در همان شهری که دوستتان اقامت دارد اقامت خاهید داشت.

۸- کلیه ی هزینه های زندگی از قبیل اجاره ی خانه، پول آب و برق و گاز و هزینه های غذایی و بهداشتی به عهده خودتان خاهد بود و دفتر سازمان ملل هیچ گونه کمک مالی به شما ارائه نخاهد کرد، مگر بعد از قبولی در مصاحبه ی اصلی تان که در مقاله های بعدی توضیح داده خاهد شد.

۹- سعی کنید با پلیس ترکیه از موضع بالا و طلب کار برخورد نکنید تا رفتار نامناسبی از آنها نبینید به هر حال شما هر گونه با آنها رفتار کنید آنها هم همانطور با شما رفتار خاهند کرد.

در مقاله ی بعدی در مورد هزینه ها و نحوه ی زندگی در ترکیه توضیح خاهم داد.

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

دارم دور می شم خیلی دور

اونجایی رو که دارم می رم رو نمی شناسم، اصلن هیچ چیشو نمی شناسم، فقط می دونم خیلی دوره، خیلی دور؛ دور از وطنم، دور از خانواده ام، دور از دوستانم، دور از کوچه پس کوچه های زنجانم، دور از کوچه باغ های خاطراتم، دور از خیابان ها و مغازه های آشنایم، دور از فرهنگ و آدابم، دور از همه چیز و همه چیزم.
خیابان های آنجا برایم غریب است، خانه هایش برایم غریب، مغازه هایش برایم غریب و آدمهایش برایم غریب ترند. راستش نمی دونم اصلن نمی دونم دارم کجا می رم و برای چی می رم فقط می دونم دارم دور می شم و این اصلن حس خوبی بهم نمی ده.
18 ماه با استرس و سختی و عذاب زندگی کردم و جنگیدم برای رفتن اما حالا که باید برم، موندم که کجا دارم می رم، برای چی دارم می رم. واموندم از این که همه چیز برام غریبه و من با هیچ چیز اون جامعه آشنا نیستم. روزی که داشتم برای همیشه خاک وطنم رو ترک می کردم رو سر در وبلاگم شعر بامداد بزرگ ایران رو نوشتم :"موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست، موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستشان می داری" اما حالا این حسو ندارم، حالا برام وطن معنی داره و می فهمم که وطنم روی نقشه موجوده و من به همون جا تعلق دارم. لعنتی هیچ وقت بوی خاک وطنم از ذهنم بیرون نمی ره من اون خاک و اون بو رو دوست دارم. من کوچه پس کوچه های زنجانو دوست دارم. من حسینیه رو دوست دارم همون جا که بزرگ شدم، من اون خونه ی شیروونی قدیمی مون رو دوست دارم من فردوسی و سبزه میدان و مهدیه رو دوست دارم، من دلم موج بیداری رو می خاد دلم می خاد بازم تو مردم نو بشینم و با بچه ها بزنیم تو سر و کله ی هم و گزارشا و خبرامونو برا هم بخونیم، من می خام بازم تو دفتر صاحب قلم باشم، می خام تو اون خونه ی نقلی نوفلاحم باشم من می خام تو تهران و زنجانم باشم ولی نمی دونم چرا حالا دارم اینقد دور می شم ازشون.
من دلم می خاد صب بیدار شم و صبحونه ای رو بخورم که مادرم برام حاضر کرده. دلم کتلت مهدی رو می خاد که تو روزای آخر ماه تو مردم نو می خوردیم و بعضی وقتا دیگه حالمونو بهم می زد، اما من دلم می خاد هر روز کتلت مهدی بخورم ولی اونجا باشم.
من دلم گرفته دنیا داره رو سرم می چرخه و نمی دونم کجا دارم می رم چرا این همه دور می شم، من دلم برا همه چیز تنگ شده برا مادرم پدرم خاهرا و برادرم برا خاهرزاده هام و برا دوستام. من دوستامو دوست دارم خیلی دوسشون دارم خیلی من نمی خام اینقد از اونا دور شم چرا باید دور شم ازشون کاش شرایط اجازه می داد حداقل اسماشونو بنویسم اما نمی شه و تو دلم دارم همشونو تکرار می کنم.
من دارم دور می شم دور دور دور و این دوری رو دوس ندارم به خدا دوس ندارمش، من بدون دوستام این 18 ماهم به زور تحمل کردم حالا چطور باید تا آخر عمرم دوریشونو تحمل کنم و حتی نتونم باهاشون صحبت کنم یکی به من بگه من چرا باید این همه دور شم فقط خدا کنه از خودم دور نشم، خدا کنه بتونم با کوچه ها و خیابونای اونجا اخت شم، خدا کنه بتونم با مردم اونجا انس بگیرم خدا کنه دیوونه نشم من.
راستی بچه ها زنجان فرقی کرده؟ فردوسی و حسینیه در چه حالین؟ راستی هنوز همه می رن چارا سعدی؟ راستی اون مجتمع نیمه کاره ی سر صدر جهان چی شد؟ راستی از پل میربهاالدین چه خبر هنوزم آب نداره اونجا؟ از مجتمع گاوازنگ چه خبر؟ راستی تابستونی که گذشت نادر بود هنوز؟ بلالای گاوازنگ شیری بود یا نه؟ راستی این روزا حلیم خوردین حسابی؟ راستی قیمه نظریای امسالم پر از لپه بود؟ حلوا دلم می خاد من، حلیم و کله پاچه می خام، دیزی سنگی پایین مردم نو رو می خام، من دلم برا همه چی داره ضعف می ره من دلم آیی قیه سی رو می خاد، من دلم مهراب ابهر رو می خاد با اون چنجه و ماهیچه ی پرگوشتش. من دلم کباب می خاد، دلم قهوه و لازانیا می خاد، من دلم از اون غذاهای اسپانیولی می خاد، من دلم حتی برا خانوم محمدی هم تنگ شده من دلم برا همه چیز تنگ شده و من نمی دونم چه کنم با این دلتنگیا.
من دلم حاج داداشو کاروانسرا سنگی رو می خاد، من دلم عصرای اون حیات خلوتو می خاد، من دلم اون راهروی سیگارمونو می خاد، من دلم اون پراید یشمی رو می خاد، من دلم نجسن گوزل اوغلانو می خاد خلاصه من دلم همه چیز می خاد و هیچکدومو نمی تونم به دست بیارم.
من دلم سر خاک می خاد، من دلم سنگ یادبود حامد و ناصرو تو گاوازنگ می خاد، من دلم صعود زمستانه ی کا جنو می خاد، من دلم کم آوردنای نزدیک قله ی دماوندو می خاد، من دلم عصر سه شنبه ها رو می خاد، من دلم اون باغ بالای تپه رو می خاد، من دلم اون صبای زود سر قرار برا کوهو می خاد و من دلم همه چی می خاد و به هیچ کدوم نمی تونم برسم.
من دلم خونمونو می خاد، دلم آبدوخیار و کالجوشای مامانو می خاد، من دلم تنگ شده برای اون چشای مهربون و صبور مادرم دلم حتی تنگ شده برا نصحیت های بابام که همیشه ازشون فراری بودم، من دلم اتاق تو زیرزمین خونمونو می خاد، اتاق تنهاییام، اتاق دوستیا، اتاق خلوتهای همیشگیم و اون بغل برادری که همیشه باهاش اختلاف سلیقه داشتم اما با این که ده سال از من بزرگتره همیشه با احترام باهام صحبت می کرد و درد و دل می کرد، من دلم خاهرامو می خاد دلم فائزه و مریمو می خاد من دلم یه دنیا مهربونی می خاد، نمی دونم چرا همشو از دست دادم و نمی دونم تو اون دنیای غریب بازم می تونم به دست بیارم یه جو مهربونی.
خلاصه این که من دلم خیلی تنگه خیلی خیلی خیلی.
18 ماهی بود دور شده بودم اما نه اونقد، انگار همین جا بغل گوشم بود همه چی، اما دارم دور می شم حالا. 18 ماه زندگی سختی بود و هم زندگی جدید و خوبی، 18 ماه زندگی با داشته ها و نداشته ها، 18 ماه زندگی با کار و بی کار، 18 ماه زندگی با تنهایی ها و با دوستی ها، 18 ماه زندگی با گریه ها و شادی ها، 18 ماه زندگی با رویاها و با واقعیت ها، 18 ماه با استرس ها و آرامش های موقتی، 18 ماه با عشق و بدون عشق و حالا 18 ماه تمام شده و من باید بار و بندیل سفر بندم، باری دیگر از دیاری به دیاری دیگر.
حالا این دیار جدید کجاست من جغرافیای ضعیفی دارم، نمی دانم از نظر جغرافیا کجاست، اما می دانم با طیاره هم که بخاهی بروی دو ده ساعتی طول می کشد، می دانم که همه چیزش برایم غریب است، می دانم که دنیای دیگری است آن بی کردار و من باید از نو متولد شم برای یک زندگی و حیاتی دیگر اما تولد اینبار را با 33 سال تجربه باید آغاز کنم که خود داستانی ست لعنتی.
من برم باید برم، برم که خیلی دوره لعنتی اما می رم با تمام خاطراتم با تمام دوستام با تمام خانواده ام با تمام کوچه پس کوچه های ایرانم با تمام در و دیوارهای زنجانم و فقط باید اینو با خودم ببرم: "آنا یوردو وطنیم زنگانیما قوربان اولوم"